- دوشنبه, 28 اکتبر 2013
- خبرنگار
- بدون دیدگاه
- اخبار پیشخوان
- 3877
زمانی که آمریکا در راستای ویژگی سلطه جوییش و برای بزرگ کردن نامش و تحقیر کشورهای تحت نفوذش تصمیم گرفت برای آمریکایی هایی که برای غارت و یا تصمیم سازی برای حاکمان کشورهای وابسته پا به آن کشورها می گذاشتند
تنها این روح الله خمینی بود که به قول مستند ساز بی بی سی توانست جهان را با تصمیماتش تکان دهد. با اعتراض نسبت به همین قانون کاپیتالاسیون و اعلام عزای عمومی برای تصویب آن توسط حکومت شاهنشای نهضتی راه انداخت که هیمنه ی پوشالی دو ابرقدرت جهان را شکاند
سید امیر حسین ابطحی– کاپیتالاسیون عنوان حقوقی است که ریشه اش به عصر صنعتی شدن و به دوره ای بازمی گردد که بریتانیا و فرانسه برای تهیه ی مواد خام تولید و تامین نیروی انسانی ارزان و توسعه ی بازارهای خرید کالاهای تولیدی کارخانجات این دو کشور بزرگ اروپایی سیاست نفوذ و تسخیر مناطق ثروتمند و غنی از لحاظ منابع اولیه را دنبال می کردند. دوره ای که جهان به دو قطب استعمارگر و مستعمره تقیسم شده بود. ورود کشتی های تجاری و نظامی انگلستان و فرانسه به مناطق شمالی قاره آفریقا و غرب قاره آسیا و تسخیر زمین های بومی های آن مناطق و آغاز بهره برداری از منابع باارزش زیر زمینی آنها، با مبارزات قومی برای حفظ دارایی های پدری از تسخیر و اشغال گری های افراد بیگانه همزمان شد؛ روندی که منجر به شکل دادن دولت های ملی وابسته در آن سرزمین ها توسط کشورهای استعمارگر شد. سیاستی که گاه به قصد خواباندن شورش های قومی و مشخص کردن یک شخص قوی و دیکتاتور به عنوان طرف قراردادهای درازمدت استعماری توسط استعمارگران دنبال می شد و گاه به منظور کنترل فرآیند اتحاد قوم های موجود در یک منطقه ی جغرافیایی و شکل گیری یک ملیت مشخص با ویژگی ضد استعماری پیگیری می شد.
شکل گیری دولت های ملی در آن مناطق؛ شروع فرآیند مدرنیزه شدن افراد آن مناطق بود. رفته رفته آگاهی های مردم آن مناطق افزایش یافت و این آگاهی ها منجر به شکل گیری جمهوری های نوپا و یا نظام های سلطنتی مشروطه شد و نهال دموکراسی در وجود مردم آن مناطق ریشه گرفت. انگلیس و فرانسه در مواجه با این میل مردم به جمهوری و حاکمیت قانون و استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشورشان، سعی کردند روشنفکران و طبقه ی پیش روی کشورهای مذکور را تحت سلطه ی خود درآورند و قانون اساسیی از دل اعتراضات تظلم خواهانه ی مردم بر علیه حاکمان خودکامه ی دست نشانده ی آنها ایجاد کنند که غارتگری و نفوذ آنها را صورت حقوقی و خیرخواهانه جلوه بدهد. در همان قانون های اساسی بود که برای اولین بار به اتباع این کشورهای استعمارگر امتیاز ویژه ای اعطا شد! این دوره که همزمان شده بود با رشد اندیشه های مارکسیستی و شکل گیری جمهوری های کمونیستی بازیگر سومی را در عرصه ی جهانی به منصه ی ظهور رساند. حزب کارگری روسیه به رهبری استالین با عنوان دفاع از حقوق کارگران و مبارزه با استعمار غرب و بازگرداندن استقلال از دست رفته ی کشورها دامنه ی نفوذش را در بسیاری از کشورهای جهان گسترش داد و آنها را تحت سلطه ی خود درآورد. و سیاستمداران آن مناطق را ترغیب به نوشتن قانون اساسیی کرد که همه ی امور مملکت را به دست کنگره ی حزب کارگری می دادند که قدرتش در دستان استالین و افسران انقلاب کرده روسیه ی تزاری بود. افزایش ثروت کشورهای استعمارگر و فاصله ی درآمدی میان کشورهای جهان و زورگویی و دخالت در امور ملی کشورها توسط کشورهای استعمارگر خلایی را به وجود آورد که در دل آن فاشیست و رغبت مردم جهان و روشنفکران منزجر از نظم جهانی را به بنیادگرایی نژادی و قومی می بینیم. اما فاجعه ی جنگ جهانی دوم و کشتار بی رحمانه حزب نژادپرستانه ی نازی منجر به ناامیدی مردم از جریان ها ساختارشکنانه ی دنیا و رخوت و راضی شدن آنها به نظم دو قطبی جهان شد. این ناامیدی سبب تشدید فضای دو قطبی جهان و تقسیم آن به دو جریان عمده ی شرق و غرب دنیا شد.
آمریکا که بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل دور بودن از معرکه ی جنگ کمتر از کشورهای اروپایی بالاخص کشورهای فرانسه و انگلیس آسیب دید؛ توانست با نقش مثبتی که در خاتمه دادن به جنگ ایفا کرد نقش برجسته ای در صحنه ی بین الملل پیدا کند. سرعت رشد اقتصادی و پیشرفت تکنولوژی به همراه پیدا کردن جایگاه ویژه در صحنه ی منازعات بین المللی باعث شد که آمریکا از دو رقیب سلطه جوی خود که درگیر بازسازی های خرابی های جنگ بودند پیشی بگیرد و در راس قطب غربی جهان در مقابل شوروی کمونیست بایستد.
واژه ی کاپیتالاسیون هم برای ما ایرانیان هم ردیف واژه ی آمریکاست. زمانی که آمریکا در راستای ویژگی سلطه جوییش و برای بزرگ کردن نامش و تحقیر کشورهای تحت نفوذش تصمیم گرفت برای آمریکایی هایی که برای غارت و یا تصمیم سازی برای حاکمان کشورهای وابسته پا به آن کشورها می گذاشتند امتیاز ویژه ای بگذارد و این فرهنگ را چه در میان مردم خود و چه در میان کشورهای جهان جا بیندازد که ارزش یک سگ آمریکایی از یک شهروند ایرانی بالاتر است و ملیتی که تازه صد سال از ظهورش می گذرد بر تمامی ملیت ها برتری دارد و همگان باید بر این ملیت سر تعظیم فرود بیاورند! یک نوع نژاد پرستی در لباس مدرن حقوقی بود آن هم در زمانی که ملت ها پس از جنگ جهانی دوم خسته از نژاد پرستی و ناامید از توانایی و ممکن بودن تغییر ساختار سیاسی جهان در یک رخوت عملی به هر خواسته ی دو قدرتمند شرق و غرب جهان تن می دادند.
تنها این روح الله خمینی بود که به قول مستند ساز بی بی سی توانست جهان را با تصمیماتش تکان دهد. با اعتراض نسبت به همین قانون کاپیتالاسیون و اعلام عزای عمومی برای تصویب آن توسط حکومت شاهنشای نهضتی راه انداخت که هیمنه ی پوشالی دو ابرقدرت جهان را شکاند و زمینه را برای تغییر نظم جهانی ایجاد کرد. نظمی که دیگر اسمی از اتحاد جماهیر شوروی ندارد و آمریکا روز به روز سیطره ی نفوذش کمتر و به خود کشورش محدود می شود.