- سهشنبه, 19 ژانویه 2016
- خبرنگار
- بدون دیدگاه
- اخبار انار , اخبار پیشخوان , جدیدترین خبرها
- 43852
خاطرات خواندنی از کرامات سردار شهید سید علی اکبر صابری + تصاویر
امروز ۲۹ دی ماه مصادف با سالروز شهادت سردار شهید سید علی اکبر صابری اناری” می باشد….
به گزارش انارما ، امروز ۲۹ دی ماه مصادف با سالروز شهادت سردار شهید سید علی اکبر صابری اناری” است ، اولین سردار شهید شهرستان انار که در روز ۲۹ دی ماه سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
سید محمود صابری پدر سردار شهید صابری در شرح حالی کوتاه از سیدعلی اکبر می گوید: سید علی اکبر در سال ۱۳۳۹ در انار بدنیا آمد و در دوران نوجوانی و جوانی به شغل بنایی مشغول بود تا اینکه دوسال به خدمت سربازی رفت و بعد از آنکه برگشت به فعالیت های خود در بسیج و سپاه پاسداران ادامه داد تا اینکه به صورت داوطلبانه به جبهه رفت و من هنگامیکه او در جبهه بود از احوالات او اطلاعی نداشتم تا اینکه در اولین روز های بهمن ماه سال ۶۵ حسین فیروزی به در منزل ما آمد و گفت: پیکر شهدا را به رفسنجان آورده اند که در بین آنها فرزند شما ،آفا سید علی اکبر نیز هست و من به همراه همسرم به رفسنجان رفتیم.
این پدر بزرگوار شهید با اشاره به خصوصیات برتر اخلاقی فرزند شهیدش گفت:سید علی اکبرجوانی بسیار زحمت کش و کاری بود و البته از خصوصیات برتر اخلاقی وی ، شوخ طبعی و خوش رویی او بود که دوران جوانی سیدعلی اکبر را همه به خوش اخلاقیش میشناختند.
قسمتی از وصیتنامه شهید صابری:
جوانان قدر جوانی خود را بدانید و هرچه می توانید قرآن بخوانید به شما تأکید می کنم که خیلی قرآن بخوانید که هرچه ما داریم از همین قرآن است.
در ادامه چهار خاطره ی خواندنی و تاثیر گذار از سردار شهید “سیدعلی اکبر صابری” آمده است:
همسر سردار شهید سید علی اکبر صابری:
کسپول همان کپسول سفارش شده سیدعلی اکبر بود
پسرم حمزه ناراحتی تنفسی داشت و خیلی حالش بد بود. شب شهید را در خواب دیدم گفتم خیلی ناراحت حمزه هستم. هرچه او را دکتر می برم خوب نمی شود. گفت این کپسول را به او بده بخورد خوب می شود که من هم دفعه آخر که او را یزد بردم دکتر نسخه ای را که نوشت وقتی داروها را گرفتم دیدم همان کپسولی است که شهید به من داده بود. از آن موقع به بعد حال فرزندم رو به بهبودی رفت.
شفای بیمار بواسطه دیدن سردار در خواب
همسایه ای داریم که غده ای در شکم داشت و می بایست چند روز دیگر عمل کند که متوسل می شود به علی اکبر. شب خواب می بیند که توسط سید عمل شده است. صبح که بلند می شود هیچ آثاری از مریضی اش نبوده و بعد از آزمایشات متعدد دکتر می گوید که اصلاً غده ای در بدن شما نمی باشد.
همرزمان شهید:
مجروحیت
شهید بزرگوار در بعضی از عملیات ها جراحت های سطحی و عمیقی داشتند. اولین جایی که ایشان مجروح شده بود در دوران سربازی و در عملیات های بستان بود قبل از ورود به سپاه نیزدر عملیات والفجر ۴ مجروح شدند. سید علی اکبر راضی نبود که دیگران از مجروحیت او مطلع شوند با اینکه از ناحیه پا مجروح شده بود و به شدت از مجروحیت پا ناراحت بود سعی می کرد کمتر از اعضاء استفاده کند تا نمود زیادی نداشته باشد.
نماز شب
در یکی از جبهه ها با تعدادی از برادران بودیم. یکی از این افراد به قدری به مسئله خودسازی اهمیت می داد که کاملاً دگرگون شده بود. اهل دعا و نماز شب و این قبیل برنامه ها بود. این برادر عزیز قبول انجام این برنامه ها علی الخصوص نماز شب خودداری می کرد. آقای صابری یک شب بعد از اینکه نامبرده خواب رفته بود پای او را با یک طناب به جای بسته بود. هنگامی که ایشان برای ادای فریضه نماز بیدار می شوند به زمین می خورد و سایرین بیدار می شوند و متوجه برنامه های این عزیز می شوند. همه اینها از روحیات پاک و بی آلایش این افراد مخلص خدا دارد.
به نقل از بستگان شهید
زمانی ما جماران و در معیت امام بودیم . صبح زود برای خرید بیرون رفته بودیم. دیدم پاسداری به چشمم آشناست و به طرف من می آید. نزدیک که شد دیدم علی اکبر است. لباس سپاهی به تن داشت گفتم چرا با لباس فرم آمدی اینجا فقط در جماران با لباس فرم می شود رفت و آمد کرد دور از شهر نباید لباس فرم بپوشی گفت من که شهادت را دوست دارم از هیچ چیز واهمه ندارم . چند روز آنجا بود. روزی به شاه عبدالعظیم و بهشت زهرا رفتیم در بین راه بچه ما در دستش بود از دستش افتاد و دست بچه دررفتگی استخوان پیدا کرد. هرچه تلاش کرد نتوانست دستش را بالا بیاورد سیداکبر به او گفت هر طور شده دستت را بالا بیاور والا به خانه برمی گردیم از پدرت خجالت می کشم. بالاخره هنگام برگشت سوار اتوبوس شدیم دست بچه در دست من بود. دست بچه به مردی گرفت کشیده شد و خوب شد و جا افتاد. بعد سیدعلی اکبر گفت خدا خواست من خجالت نکشم و شرمنده پدر این بچه نشوم.
تصویر کمتر دیده شده از شهید سید علی اکبر صابری به همراه فرزندش سید حمزه صابری در کنار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
انتهای پیام/
یادش بخیر منطقه جفیر وشناسایی رفتنهایش در هور بهمراه شهید علی میرزایی از رفسنجان که بهم پسر خاله میگفتند وقتی بر میگشتند مستقیم پیش ما میومد وباید غذا براشون آماده کنیم چون هربار حدود ۴۸ ساعت طول می کشید چند وقت یکبار هم باید سر وریش او راحنا ببندم خدا رحمت کند همه شهداء را