- شنبه, 7 دسامبر 2013
- خبرنگار
- بدون دیدگاه
- جدیدترین خبرها
- 5933
جريان دانشجويي داراي دو بخش است كه يك بخش آن به نقد حاكميت ميپردازد و بخش ديگر آن به نفي آن مشغول ميشود
16 آذر هر سال بهانهاي است تا به كاركرد، نگرش و هويت جريان دانشجويي پرداخته شود؛ جرياني كه در 16 آذر 1332 هويتيابي شد و در 13 آبان 1358 هويت پيشين خود را با جوهره ديني تثبيت نمود. جريان دانشجويي در همه دنيا چپگراست. ممكن است اين چپگرايي متأثر از گفتمان چپ جهاني باشد و عناصر گفتماني آن همچون مساوات، عدالت، برابري، نفي سرمايهسالاري و مستضعفنوازي براي جوان دانشجو كه از قدرت و ثروت فاصله دارد، جذاب باشد يا ممكن است چپ به معني جرياني كه خواستار تغيير وضع موجود است شناسايي شود.
دانشجو معمولاً با سوءظن به قدرت مينگرد و بدون توجه به مشروع يا نامشروع بودن قدرت، درصدد مرزبندي بين خود و آن برميآيد و معمولاً با چهرهاي عبوس به قدرت مينگرد. اين خصيصه الزاماً به معني داشتن حجت و سند قانعكننده براي مقابله با حاكميت نيست بلكه به جنبههاي رواني- سني نيز مربوط ميشود. بنابراين اصل مخالفت و اصل ناهمسويي جريان دانشجويي و قدرت امري پذيرفته شده است.
علت اصلي اين رويه را بايد به ممزوج شدن حركتهاي دانشجويي با جريان روشنفكري در غرب جستوجو نمود كه در سال 1968 منجر به تغيير حاكميت در آلمان و فرانسه شد. در جامعه ديني ايران هم اصحاب قدرت و هم روشنفكران در پذيرش يك اصل اشتراك نظر دارند و آن روحيه نقادي دانشجو است.همه پذيرفتهاند كه دانشجو بايد نقاد، عدالتخواه و آرمانگرا باشد. پذيرش اين خصايص مبتني بر پيشنياز مفروضي است كه براي دانشجو متصور است و آن دوري از قدرت، ثروت و ابزاري بودن است.همه مدعي پذيرش نقد دانشجو هستند و بسياري خود را به ميدان دانشگاه ميرسانند تا نقد را بشنوند و اين حضور را براي خود نوعي پرستيژ نيز ميدانند. جريان دانشجويي در ايران قبل از انقلاب اسلامي به دليل تأثيرپذيري از گفتمان چپ معمولاً به جاي نقد حاكميت به نفي حاكميت ميپرداخت و علت آن نيز گرايش حاكميت به سرمايهداري و امپرياليسم از يك سو و نامشروع بودن قدرت در ايران بعد از كودتاي 1332از سوي ديگر بود.
اما مهمترين اصلي كه موجب اين نگرش و تحرك ميشد، جريان روشنفكري حاكم بود. قبل از انقلاب اسلامي گفتمان غالب بر روشنفكري ايران چپ بود و اين چپ، غيريت را رژيم سرمايهداري ميدانست. لذا نفي حاكميت را از شعارهاي مسالمتآميز شروع كرد و از سال 1346 تا 1354 وارد فاز مسلحانه شد و البته توفيقي نيز نداشت. بعد از انقلاب اسلامي جريان دانشجويي چپگرايي را با گفتمان ديني ممزوج كرد و اصطلاحاً «چپ اسلامي» شكل گرفت. گفتمان مستضعفنواز و استكبارستيز امام، آبشخور اين جريان شد و در ذيل سايه امام، اركان قدرت نقد ميشد.
اين نقادي در دوران هشت ساله سازندگي به اوج خود رسيد به صورتي كه امثال ناطق نوري و هاشمي رفسنجاني راهي به دانشگاه نداشتند و جريان راست سنتي درصدد بديلسازي در جريان دانشجويي برآمد و جامعه اسلامي دانشجويان را پايهگذاري كرد كه البته توفيقي نداشت اما صاحب تريبون رسمي در محيطهاي دانشجويي شد. از 1375 به بعد جريان دانشجويي در ايران همسو و يكپارچه نبود و اتفاقاتي در آن رقم خورد كه در هيچ جاي جهان نمونهاش وجود ندارد.
چپگرايان خط امامي از «نقد» حاكميت به «نفي» آن رسيدند كه علت اصلي آن را ميتوان حركت موازي جريان روشنفكري با حاكميت دانست؛ جرياني كه در طول حاكميت مروج ليبراليسم، سكولاريسم و تا حدودي پروتستانتيسم شد و از حاكميت عبور كرد. بنابراين جريان نوظهور ديگري نقاد قدرت و حاكميت شد و در سازمان ديگري قرار گرفت كه در قالب بسيج دانشجويي و تشكلهاي همسو خودنمايي نمود، اما جرياني كه با روشنفكران نفيكننده جمهوري اسلامي پيوند خورد، به زودي بر بستر لمپنيزم فرهنگي غلتيد و نظام جمهوري اسلامي را با مفاهيم جديدي چون «استبداد ديني» بازخواني نمود و درصدد حاكميت ليبرالدموكراسي غربي برآمد تا جايي كه دبير تشكيلات دفتر تحكيم در آذرماه 1383 با صراحت از رئيسجمهور امريكا خواست دموكراسي را در ايران پياده نمايد.
براي فهم وضعيت جديد حجت ديگري وجود دارد و آن هجرت جريان روشنفكري مرجع و جريان دانشجويي همسوي آن به امريكا بود، يعني مولداني چون سروش، اكبر گنجي، محسن كديورو سازگارا به عنوان مرجع در كنار علي افشاري، اكبر عطري، احمد باطبي، منوچهر محمدي، ميردامادي و… به عنوان حاملان انديشه روشنفكري قرار گرفتند. رفتن اين جريان به امريكا نشانگر عدول آنان از چپگرايي از يك سو و داشتن علقههاي دوطرفه با امريكا از سوي ديگر بود، اگر غير از اين بود در بدترين حالت بايد يكي از كشورهاي «سوسيال دموكرات» را به جاي كشوري «ليبرالدموكرات» انتخاب ميكردند. بنابراين مشخص شد كه نفيكنندگان حاكميت قانوني، هم پيوند با دشمنان بيروني انقلاب اسلامي دارند و هم متأثر از روشنفكراني هستند كه نظام مستقر را فاقد ظرفيت اصلاح دانسته و از آن عبور كردهاند.
در آن سوي ماجرا جريانات دانشجويي كه با روشنفكران سكولار پيوند نخوردهاند، نقد حاكميت را به صورت جدي دنبال ميكنند. بسيج دانشجويي، جنبش عدالتخواه دانشجو، جامعه اسلامي دانشجويان، انجمن مستقل و دفتر تحكيم طيف شيراز هيچ كدام مداح قدرت نيستند و نقدهاي راديكال و بيرحمانهاي را نثار قدرت و حاكميت ميكنند اما جوهره گفتمان آنان اصلاحخواهي و سالمسازي حوزه انقلاب اسلامي از پلشتيها است و به دنبال ناب نمودن گفتمان اصيل انقلاب اسلامي هستند. علت اصلي عدم روي آوري اين جريان به نفي حاكميت را بايد در سه مسئله جستوجو نمود.
1- گرايش به مذهب 2- عدم چفتشدگي با جريان روشنفكري سكولار 3- اعتقاد به حقانيت انقلاب اسلامي از جهت تولد و از جهت غيريتگزيني (غرب). اين سه عامل ميتواند تعادل جريان دانشجويي را در نقد حاكميت حفظ نمايد و به سوي نفي آن پيش نرود. نفيكنندگان حاكميت در جريان دانشجويي به دلايل مختلفي نتوانستند واجد گفتمان شوند. اول اينكه نظام مستقر خود را نظامي مشروع، مردمي و برآمده از اصيلترين انقلاب قرن ميداند. دوم اينكه خاستگاه جريان دانشجويي نفيكننده غيربومي است و ادبيات گفتماني آن نيز قابل ترجمه و فهم اجتماعي نيست. سوم اينكه براي جايگزيني وضع موجود هيچ مدل روشن، بومي و عزتآفريني ارائه نميكنند و بين عناصر گفتماني آنان و ليبرال دموكراسي غربي فاصلهاي مشاهده نميشود. چهارم اينكه معمولاً از بيرون دانشگاه تغذيه و خطدهي ميشوند. از 1375 تاكنون خوراكدهي جريان مذكور به عهده روشنفكران سكولار، بخشي از حزب مشاركت و بخش چپگراي ملي- مذهبيها بوده است. لذا مشي، گفتمان و نگاه بيروني آنان (اعتقاد به مجامع بينالمللي براي تغيير در ايران) با جريان مذكور همسو بوده است. اكنون كه دكتر روحاني گفتمان اعتدال را طرح كرده است بايد يك مسئله را قطعي بداند كه «جريان اعتدال» در درون جنبش دانشجويي ايران امري بيمعني است.
جريان دانشجويي داراي دو بخش است كه يك بخش آن به نقد حاكميت ميپردازد و بخش ديگر آن به نفي آن مشغول ميشود. اگر جرياني با ادبيات گفتماني اصلاحطلبان شكل گيرد، به تدريج از الگوي 1384-1376 استفاده خواهند كرد، يعني كمكم به «عبور از روحاني» سوق داده ميشود و آنچه با خاتمي انجام دادند با روحاني نيز انجام خواهند داد. جريان غيرمذهبي در درون جنبش دانشجويي هرگز بر محور نقد نخواهد ايستاد چرا كه مدل حكومتي مستقر آرمان آنان را ارضا نخواهد كرد. بنابراين به دكتر روحاني توصيه مي شود به جرياني اميد ببندد و آن را برجسته كند كه رگههاي ديني و الزام عملي به اسلام در آن مشهود باشد، در غير اين صورت از وسط راه آن را خواهند دزديد و شايد مانند شوراي سابق دفتر تحكيم دوباره به امريكا سفر كنند و آنجا مستقر شوند و از امريكا بخواهند كه عليه كشورشان دست به اقدام براندازانه بزند. سابقه 80 ساله جريان دانشجويي در ايران، هيچگاه با هويت اعتدال رخنمايي نكرده است و اكنون نيز رخنمايي نخواهد كرد. لازمه اعتدال، محافظهكاري است و اين خصيصه در محيطهاي دانشجويي واژهاي غريب است.
نویسنده : عبدالله گنجي
منبع : روزنامه جوان