- پنجشنبه, 22 دسامبر 2016
- خبرنگار
- بدون دیدگاه
- اجتماعی , اخبار انار , اخبار پیشخوان , اسلاید , تیتر روز , تیتر نخست , فرهنگی , یادداشت
- 59895
زمانی که بینایی خود را از دست دادم بسیار برایم سخت بود اما زمانی که قرآن را فهمیدم دنیا را زیباتر دیدم…
زمانی که بینایی خود را از دست دادم بسیار برایم سخت بود اما زمانی که قرآن را فهمیدم دنیا را زیباتر دیدم…
به گزارش ” انارما” ، وارد منزل که میشویم پسری اجتماعی با برخوردگرم و صمیمی به استقبالمان می آید و در شهرستان انار اولین بار است که میخواهیم پای صحبتهای یک روشندل بنشینیم واین بهانه شد تا قدم در کوچه پس کوچه های شهر بگذاریم و مهمان خانواده ای شویم که زندگی را نه آن طور که هست بلکه آن طور که باید باشد را فهمیده است.
وقتی با او هم کلام میشوی انگار شرایطی مناسب و عاری از هرگونه مشکلات با تو هم کلام میشود و خودش را اینگونه برایمان معرفی میکند: «جواد حسینی نوه متولد بیستم بهمن ۷۹ و دانش آموز پایه نهم دوره متوسطه دبیرستان مدرسه شهید قدیری.»
دوران ابتدایی را در مدرسه استثنایی سپری کردم؛ بعد از آن به علت عدم داشتن شرایط مناسب برای ادامه دادن در مدرسه استثنایی به عنوان اولین دانش آموز تلفیقی شهرستان وارد مدرسه عادی شدم.
جواد از جمله نخبگان روشن دل اناری است که جامعه باید به وجود این دانش آموز افتخار کند زیرا جز شاگردان ممتاز دبیرستان شهید قدیری با معدل ۱۹:۵۷ سال گذشته و حافظ جزء اول قرآن میباشد و استعداد بینظیر او زبان زد عام و خاص این مدرسه است.
سال چهارم ابتدایی بینایی ام را از دست دادم
او درباره دوران کودکی خود میگوید: در سن ۲ماهگی بیماری پوستی ام شیوع پیدا کرد و با رجوع به پزشکان متخصص مختلف متاسفانه بیماری ام مشخص نشد تا اینکه در سن هفت سالگی در صورتی که اشتیاق به درس و مدرسه را داشتم در پایه اول ودوم، روزانه فقط دوساعت در مدرسه میتوانستم حضور پیدا کنم و مابقی ساعات روز را بدلیل مشکلات بینایی ام در اختیار معلمی به نام مادر بودم.
این روشن دل مشکلات بینایی اش را اینگونه بازگو کرد:زمانی که بینایی خود را از دست دادم برایم بسیار سخت بود،سخت به دلیل که نزدیک به ده سال زیبایی و زشتیهای دنیا را دیده بودم، اما به لطف خدای خود توانستم خودم را با محیط وفق دهم و هیچوقت ناشکری نکردم، واین مشکل بینایی من از آنجایی آغاز شد که هرروز بیماری پوستی و عفونی من افزایش یافت تا اینکه روز به روز مشکلات بینایی ام تشدید میشد و اجسام را تارتر از روز قبل میدیدم و سر انجام در ابتدای سال تحصیلی چهارم بینایی ام را بطور کامل از دست دادم.
اولین معلمی که خط بریل را یادم داد
در این میان پدر رشته کلام پسر را در دست میگیرد و میگوید: معلم گرامی آقای ابوالفضل اکبری در کلاس چهارم وقتی مشکل پسرمان را متوجه شد برای یاد گیری خط بریل به دوره ای چند روزه در استان رفت و هم اکنون پسرم خط بریل را از او به یادگرفته است
مادرم ادامه راهم بود و دوست دارم چهره مادرم را دوباره ببینم
جواد حسینی نوه مهمترین ناراحتیش را ابراز کرد وگفت:سال ششم دبستان بودم که آقای ابولفضل اکبری اولین معلم خط بریل برای من بودند و بعد از مدتی به اداره آموزش و پرورش انتقال داده شدند و من در آن زمان دیگر معلمی برای آموختن نداشتم چرا که تنها کسی که خط بریل در آن زمان به خوبی تدریس میکرد ایشان بودند و سرانجام امتحانات سال ششم را با کمک مادرم و با کمی و کاستی ها پشت سرگذاشتم اما دیگر نمیتوانستم مدرسه استثنائی را برای ادامه تحصیلم ادامه بدهم و بالاخره با پیگیریهای فراوان وارد مدرسه شهید قدیری شدم و با دانش آموزانی که با من کمی متفاوتر بودن آشنا شدم .
جواد درباره مادرش هم میگوید: نگاه مادرم در دوران بینایی ام آرامش بخش بود و اینک دوست دارم دوباره چهره مادرم را ببینم ولی باز هم راضیام به رضای خدا.
تمامی معلمانم را دوست دارم و ای کاش خواسته مادرم روزی محقق شود
جواد میان حرف هایش هرزگاهی نام معلمینی به زبان می آورد که حاضر نبود با هیچ کجای دنیا عوضشان کند ، او میگفت: پایه و اساس و باعث و بانی و موفقیت من در مدرسه عادی معلمینی همچون آقای رمضانی و .. بوده اند و دست تمامی آنها را میبوسم.
برایمان سوال شده بود جواد قهرمان داستان ما چگونه در امتحانات رو خوانی قرآن و یا در درس های دیگر شرکت کرده است او اینگونه شرح داد: معلمی دلسوز ،همراه وهمیار بنام مادر داشتم که روزانه بین ۲ تا ۴ ساعت مطالب را بریم تکرار میکرد و من حفظ میکردم سواد مادر راپرسیدم گفت من تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده ام اما همراه پسرم درس میخوانم و روزانه درس های جدید را برایش مرور میکنم اما یک خواسته ای دارم من زبان انگلیسی ام ضعیف است کتاب های آموزشی هم کمکم نکردن کاش معلمی قبول میکرد زبان انگلیسی را به جواد یاد دهد.
معلولیت مسیر زندگیم را عوض کرد ولی دنیام فرقی نکرده
از جواد در مورد معلولیتش اینگونه سوال شد که آیا معلولیت مسیر زندگیتان را عوض کرد؟ او اینگونه جواب داد : زمانی که بینایی خود را از دست دادم بسیار برایم سخت بود اما زمانی که قرآن را فهمیدم دنیا را زیباتر دیدم و پیش از این علاقه شدید به رشته علوم تجربی داشتم و آرزو داشتم در آینده دکتر شوم که متاسفانه در هنگام انتخاب رشته در جوابم گفتند فقط دانش آموزانی که در استان هستند میتوانند در این رشته درس بخوانند و شهرستان ها فقط در رشته ادبیات میتوانند ادامه تحصیل بدهند و این باعث شد مسیر زندگی ام به سمت رشته ادبیات سوق داده شود و هم اکنون آرزویم این است روزی بتوانم در رشته حقوق به وکالت بپردازم.
مسئولین؛ مدارس استثنایی شهرستان انار را دریابند
من همیشه قانع هستم و نمیخواهم گله کنم، کسانی که باید برای ما تلاش کنند تلاش میکنند در غیر اینصورت خود میدانند و خدای خود ولی خواسته ای که خودم دارم این است که مدارس استثنایی در شهرستان انار را دریابید و هم اکنون این مدارس نیاز به توجه بیشتری از طرف مسئولین را دارد و پیشرفت مدرسه استثنایی شاید باعث نشود سرنوشت یک معلول در ادامه تحصیلش عوض شود.
خواسته هایی که پدر و مادر جواد برای فرزند روشندلشان داشتند:
یکی از مشکلات ما ایاب و ذهاب است نابینایی که کسی را برای کمک ندارد نمیتواند به تنهایی بیرون برود و باید خرج مازاد کند و این بسیار سخت است زیرا ما مجبور هستیم از افراد بینا بیشتر تلاش کنیم و به خودمان برسیم تا فرزندانمان ناراحت نشوند.
خیلیها فکر میکنند اگر به خوبی به یک نابینا کمک کنند فرد نابینا ناراحت میشود در حالی که نابینایان نیازمند کمک کردن هستند.
و در ادامه از اداره بهزیستی شهر انار خواستار این را شدند که توجه بیشتری برای افراد نابینا من جمله جواد را داشته باشند.
آرزو دارم سطح علمی خودم را با دانش آموزان مدارس نمونه مقایسه کنم
جواد در گوشه ای از خواسته هایش به مدرسه نمونه دولتی دستغیب اشاره کرد و گفت کاش این امکان به وجود می آمد که بتوانیم یک روز به این مدرسه بروم و سطح علمی خودم را با آنان مقایسه کنم.
چند سوال کوتاه
از نخبه روشن دلمان خواستیم به سوالتمان کوتاه جواب دهد
مادر:باهیچی عوضش نمیکنم
پدر:مثل مادر
معلم:همراه وهمیار
آقای اکبری :خط بریل
اقای رمضانی :پایه و اساس برای تعیین هدفمم
در آخر..
در آخر آرزو جوانان هدف خود را برای آبادی کشورشان بکار گیرند در راستای هدفشان قدم بردارند.
گزارش از حمیده رئیسی و فاطمه عبداللهی خبرنگاران انارما
انتهای پیام/
عزیزم…ان شاء الله همیشه موفق باشی. ..
خواسته هاش مگه چقدر سختن چرا نمیذارن یه روز بره مدرسه نمونه؟ بچه فکر میکنه چه خبره…درصورتی واقعا خودش هیچی از اونا کم نداره…
کاش خبر برآورده شدن آرزوهاشو همینجا بخونیم
گزارش جالبی بود
خداقوت