- سهشنبه, 4 جولای 2017
- خبرنگار
- بدون دیدگاه
- اخبار انار , اخبار پیشخوان , یادداشت , یادداشت ویژه
- 68240
مادربزرگ اصغر گفت: بچهها شما باید یا آدم دُم کلفتی باشید و یا به یک آدم دُم کلفتتر وصل باشید تا بتوانید همینجوری و هِرتی پِرتی به دانشگاه شهید بهشتی بروید و اگر کسی خواست به شما دست بزند، آن آدم دُم کلفت، اعلام جنگ کند.
مادربزرگ اصغر گفت: بچهها شما باید یا آدم دُم کلفتی باشید و یا به یک آدم دُم کلفتتر وصل باشید تا بتوانید همینجوری و هِرتی پِرتی به دانشگاه شهید بهشتی بروید و اگر کسی خواست به شما دست بزند، آن آدم دُم کلفت، اعلام جنگ کند.
به گزارش ” انارما” ، با شروع فصل تابستان ما و چنگیز هم قسم شدیم انقدر درس بخوانیم تا بترکیم و اگر طاقت آوردیم دکترای خود را بگیریم و شعار “یا مرگ یا دکترا” را برای خود برگزیدیم.
چنگیز به ما میگوید باید طاقت بیاوریم و مرد باشیم و از چیزی نترسیم، الان در ایران زنده ماندن خیلی سختتر از دکترا گرفتن است، هر کسی که میخواهد زنده بماند باید خیلی بدبختی بکشد، اما کسی که میخواهد دکترا بگیرد کارش راحتتر است.
چنگیز به ما گفت: دیگر یکی دوتا کتاب و مقاله کپیپیست کردن که کاری ندارد، اما ما خوب درس میخوانیم و جوری کپیپیست میکنیم که کسی به ما شک نکند و اگر در مملکت کارهای شدیم؛ آبرویمان نرود.
اما اصغر با ما هم قسم نشد و ما هرکاری کردیم که اصغر را راضی کنیم او هم دکتر شود؛ به خرجش نرفت، البته تا جایی که ما اصغر را میشناسیم و چنگیز نمیشناسد، مطمئنیم که اصغر از مردن و از شعار “یا مرگ یا دکترا” میترسد.
اصغر به ما گفت: اگر انقدر درس بخوانیم و بترکیم تا دکتر شویم، از کجا معلوم که بتوانیم برویم سرکار، تازه وزارت علوم که دارد رشتههای دانشگاه آزاد را جمع میکند و ما نمیتوانیم روی دانشگاه آزاد هم حساب کنیم.
چنگیز به اصغر گفت: نگران نباش، دانشگاه شهید بهشتی که خراب نشده، ما میتوانیم به دانشگاه شهید بهشتی برویم و بدون آزمون در مقطع دکترا درس بخوانیم.
ما تصمیم خود را به اطلاع مادربزرگ اصغر رساندیم، او ما را تشویق کرد و گفت: بچهها باید رازی را به شما بگویم، شما باید یا آدم دُم کلفتی باشید و یا به یک آدم دُم کلفتتر وصل باشید تا بتوانید همینجوری و هِرتی پِرتی به دانشگاه شهید بهشتی بروید و اگر کسی خواست به شما دست بزند، آن آدم دُم کلفت، اعلام جنگ کند یا حداقلش یک جیغ بنفشی بکشد.
مادربزرگ اصغر از مزایای دکترا داشتن برای ما گفت و توضیح داد که با گرفتن دکترا میتوانید سالها را به خوبی بشمارید. مثلا بدانید الان سال ۸۴ یا ۸۸ نیست بلکه سال ۹۶ است و یا سال ۹۳، همان سال ۹۳ بود و ۹۲ یا ۹۴ نبود و یا قراردادهای خوب ببندید که هرگز نقض نشود و تجزیه و تحلیلهای پرمغز و بینقص و بینقض ارائه دهید و درباره موصل نظر بدهید؛ کلاً اِنده سواد باشید.
مادربزرگ اصغر ما را تشویق کرد که حتما دَم پِره یک آدم دولتی باشیم تا او از ما حمایت کند تا ما بتوانیم دکترا بگیریم، او به ما گفت که باید به تمام دولتمردان افتخار کنیم، زیرا در تمام طول تاریخ کسی مثل آنها وجود نداشته است، اکثر آنها هم دکترا دارند و همهشان کار بلد هستند.
مادربزرگ اصغر میگوید، هیچ کدام از دولتیهای ما، دنبال یَل لَلی و تَل للی نمیروند، فقط ذهنشان روی درس و دانشگاه متمرکز است، اما خدایی ناکرده نباید فکر کرد که آنها آدمهای مدرکگرایی هستند، بلکه همهشان به دنبال شایستهسالاری هستند.
با روشنگریهای مادربزرگ اصغر، همه ما به تلاشهای دولتیها در راه علم و رفاه مردم پی بردیم و پیمان بستیم که آنها را الگو و سرمشق خود قرار دهیم، اصغر هم با ما هم قسم شد و تصمیم گرفت تا دکتر شود.
البته اصغر به ما گفت که خانم شایسته سالاری چه کسی است؟ ما هم خانم شایسته سالاری را نمیشناسیم، بازیگر هم نیست، شاید همان فرد مهمی است که باید از ما، اصغر و چنگیز حمایت کند.
شاید هم خانم شایسته سالاری مجرد باشد که همه به دنبال او هستند، اصغر ندیده عاشق خانم شایسته سالاری شد.
قشنگ بود