- چهارشنبه, 3 ژانویه 2018
- خبرنگار
- بدون دیدگاه
- اخبار پیشخوان , پربحث ترین ها
- 74957
هوا خیلی سرد بود، هواشناسی به دروغ اعلام کرده بود که هوا گرم است، ما برای خداجویی به خیابونها اومده بودیم، هوا همینطور سردتر و سردتر میشد، و ما آشکارا میلرزیدیم.
به گزارش ” انارما “، امروز برای اولین بار ناگفتههایی از عدالتخواهی سبز ۸۸ یا به اصطلاح رنگهای دیگر فتنه ۸۸ را از زبان یک خداجوی مومن و یا به اصطلاح رژیم ایران فتنهگر، میخوانید.
-آقای خداجوی، برای ما از خداجوییتون در موج عدالتخواهی سبز ۸۸ بگید.
+هوا خیلی سرد بود، هواشناسی به دروغ اعلام کرده بود که هوا گرم است، ما برای خداجویی به خیابونها اومده بودیم، هوا همینطور سردتر و سردتر میشد، و ما آشکارا میلرزیدیم.
یکی از دوستانم از آشغال متنفر بود، پیشنهاد داد آشغالهای سطل آشغال را آتیش بزنیم که هم خودمون دورش گرم بشیم و زحمت شهرداری کم بشه، ما به این همه تمیزی او افتخار میکردیم و به او لقب خداجوی پاکیزه دادیم.
-آیا با آتیش زدن سطل آشغال گرم شدید؟
+ صبر کنید بقیهاش رو تعریف کنم، یکی از بچههای خیلی خداجوی، پیشنهاد داد یک کمی بالا و پایین بپریم، اما زیاد فایده نداشت.
یکی دیگر از خداجویان با ایمان گفت از اتوبوس بنزین بکشیم و روش بریزیم و آتیش روشن کنیم تا گرم بشیم، البته در این راه یه چند لیتر بنزینم خوردیم؛ ها میکردیم مثل اژدها آتیش بیرون میدادیم، سوز سرما بسیار زیاد بود و ما همۀ این کارها را برای زنده ماندن انجام میدادیم.
-بله زنده ماندن حق طبیعی شماست، بعد چه کار کردید؟
+ گرسنه شده بودیم و پولی برای خرید خوراکی نداشتیم، خیلی هوس سیبزمینی کبابی کرده بودیم، مغازهها بسته بود، ما مجبور شدیم؛ میفهمید که مجبور شدیم کرکره یکی از مغازهها را بشکنیم و چند کیلو سیبزمینی ناقابل برای کباب کردن برداریم، البته برای اینکه سیبزمینیها حلال باشد یک نامه توی دخل مغازهدار گذاشتیم و از او حلالیت طلبیدیم و گفتیم چندتا گونی سیبزمینی ارزش نداره که ما رو حلال نکنی، ما خداجو هستیم و حلال و حرام سرمون میشه.
-واقعاً برای رژیم ایران متاسفیم که تلاش یک عده انسان خداجو را برای سیر و گرم کردن خود فتنه میخواند، ادامه بدهید.
+ یکی دیگر از بچهها دندان عقلش درد میکرد و دیوانهوار در خیابان میدوید و نعره میکشید و هر کسی را که میدید گاز میگرفت، ما آه در بساط نداشتیم که او را به دندان پزشکی ببریم، تصمیم گرفتیم بدون بیحسی دندانش را بکشیم که متاسفانه از خداجویی زیاد به دیدار خدا شتافت.
-عجب! پس سناریوهای کشتهسازی که رژیم ایران میگفت این طوری اتفاق افتاد، دیگر چه شد؟
+ همینطوری بیخود و بیجهت بچهها برای خداجویی جان میدادند…
-خوب اینها رو ول کنید، از آقای چیز…ی. م. ن… بگید، چطور به فکرتون رسید از او حمایت کنید؟
+ هااا؟…کی؟ نمیشناسیمش… کی هست اصلاً!!؟؟
-چطور نمیشناسید!!؟ همون که توی حصره!
+حصر!!!؟؟ اصلاً چی هست!؟
-رژیم ایران گفته شما فتنهگرید و برای حمایت از اون آقای چیز بودید تو خیابون و شجاعانه فریاد میزدید “نترسید نترسید ما همه باهم هستیم”، الان هم نترسید بگید همه چیز رو!
+ نه!!! به خداجوییمون قسم! ما سردمون بود همدیگه رو بغل کرده بودیم داد میزدیم “نلرزید نلرزید ما همه با هم هستم و گرم میشیم”، اون صداها همش فتوشاپه!
-جمع کن برووووو تا نزدمت نِکبت! چند ساله ما رو معطل خودتون کردید!
+ جنبۀ مصاحبه داشته باش!