دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ | Monday 6 May 2024

من در سال ۵۴ نامزد کردم و قرار بود ۱۱روز بعد یعنی روز تولد حضرت زهرا(س) عقد کنیم و در میان همین ۱۱ روز من را دستگیر کردند و…

IMG_0223

به گزارش انارما، بخش دوم خاطرات حسین علینژاد زندانی سیاسی دوران انقلاب اسلامی کسیکه ۳سال را در زندان های اوین و قصر بود  در ادامه بخوانید:

حسین علینژاد _ بازجوی من فامیلش کریمی بود اما گهگاهی بازجویی به نام امیری هم می آمد که همیشه لباس سرخ می پوشید و دائم الخمر و مست بود . وقتی من را به اتاق او می بردند متوجه حالت غیرعادی او میشدم و او هم مثل سایر بازجوها از پشت میز بلند میشد و میگفت اینجا را امضا کن و اگر میگفتی من اینکار را انجام نداده ام و امضا نمیکنم به راحتی کابل به پشت ما میزد و یکبار آنقدر من را کتک زد که کریمی یکی دیگر از بازجو ها درحالیکه امیری مرا کتک میزد وارد اتاق شد و به تمسخر به امیری گفت: حالا چرا اینقدر این خرس را کتک میزنی  و امیری در پاسخ به او گفت: این موهایش بلند است و جزو مکتب میرزاکوچک خان جنگلی است و اسلحه دارد و مشتی به شکم من زد و مجددا به بهانه تفتیش بدنی شروع به کتک زدن من کرد.

نخوانده حکم تفتیش منزلم را امضا کردم

این اتفاقات دمدمای غروب بود و آن غروب غم انگیز آخرین غروب من در زندان اوین بود و یک روز یک بازجو یک برگه ای آورد که روی آن نوشته شده بود تخلیه اطلاعاتی شد و من را برای معالجه به درمانگاه منتقل کردند. یک نامه برای من آوردند که من نخوانده آن را امضا کردم و بعد ها متوجه شدم آن نامه ،حکم تفتیش منزل شخصی من بود که من آن را امضا کردم.

IMG_0223۵روز ، روزه بی سحری در قرنطینه طاقت فرسا بود

بعد از آن من را به همراه تعدادی دیگر به قرنطینه بردند و یکی از خاطرات تلخ من در روز ۱۵ ماه مبارک رمضان رقم خورد و در حالیکه آنها میدانستند ما انسان های مسلمان و مقیدی هستیم و روزه میگیریم بجای یک روز ۵روز ما را در قرنطینه حبس کردند و در این ۵روز ما را از اولیه ترین امکانات بهداشتی و خوراکی منع کرده بودند که روزه گرفتن های بی سحری خیلی برای ما طاقت فرسا بود.

خرداد ۵۴ تا سه ماه بعد از آن در زندان اوین بودم و بعد از آن حدود ۲سال و نیم در زندان قصر و مجددا حدود سه ماه در سال ۵۷ به زندان اوین انتقال یافتم .تاریخ آزادی من خرداد ۵۷ بود که با دوسه روز تاخیر من را به یکی از مناطق  تهران بردند و رها کردند.

در زندان بودم که به من خبر آوردند نامزدت با یکی از اقوامش ازدواج کرده است

من در سال ۵۴ نامزد کردم و قرار بود ۱۱روز بعد یعنی روز تولد حضرت زهرا(س) عقد کنیم  و در میان همین ۱۱ روز  من را دستگیر کردند و خانواده نامزدم از من پرسیدند که قرار است کی آزاد شوی و تکلیف ما چیست . بنده هم گفتم اینجور که اینها برای من حکم بریده اند حالا حالاها باید زندان باشم ، اگر موافق باشید هروقت از زندان آزاد شدم با دخترتان ازدواج میکنم و اگر موافق نیستید هرجور که دوس دارید تصمیم بگیرید و آنها راه دوم را انتخاب کردند و در زندان بودم که به من خبر آوردند که نامزدت با یکی از اقوامش ازدواج کرده است.

افتخار میکنم سهم بسیار کوچکی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران دارم

بنده هم اکنون کارمند بازنشسته بانک کشاوری هستم و  افتخار میکنم از اینکه سهم بسیار کوچکی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران دارم. در پایان ضمن تبریک ایام الله دهه فجر از خداوند منان میخواهم به خدمتگزاران صادق مردم  که رضای خدا را در رضای خلق می بینند توفیق روز افزود عنایت بفرماید.

IMG_0228

 

آخرین اخبار

تبلیغات

تاریخچه

تصویر برگزیده

جشن بزرگ دختران روزه اولی در انار

به گزارش ” انارما ” ؛ عصر دیروز ۱۹فروردین ماه جشن شکرانه دختران روزه اولی همراه با برنامه های شاد و متنوع در مهدیه امامزاده محمدصالح(ع) انار با حضور جمعی از مسئولین و معلمان برگزار شد. این ...

یادداشت های خصوصی