- سهشنبه, 29 آگوست 2017
- خبرنگار
- بدون دیدگاه
- اخبار پیشخوان , یادداشت ویژه
- 70407
هفتۀ دولت هم آمد، به دفتر رفتیم، اصلا حال و حوصلۀ کار نداشتیم، محمود واعظی آمد، گردوهای تعارفی همدان را آورد، یکی یکی با دسته هَونگ شکست و ما با پنیر لیقوان و نان سنگک خوردیم.
بوی تعفن و دود همه شهر را فرا گرفته بود، یک عده کپسول اکسیژن به دوش و ماسک زده تظاهرات میکردند و با صدایی خفه شعار میدادند: قالیباف بیدار است/ از تنبلی بیزار است.
در همان خواب شستمان خبردار شد این نجفی هنوز شنبهاش نیامده است، خواب هراسناکی بود، پریشان از خواب برخاستیم و بسمالله بسمالله گفتیم.
شب بعدش همین که آمد چشممان گرم شود قیافۀ قالیباف آمد جلوی چشممان و به ما گفت: وعدۀ صد روزهات چه شد؟ چرا به مردم وعدۀ دروغ دادی؟ من آمدهام مطالبهگری کنم، با فریاد از خواب بیدار شدیم.
گفتیم نکند وزیر کشور جدی جدی حکم نجفی را امضا نکند قالیباف دوباره برگردد، زنگ زدیم و به او سفارش کردیم زودتر کار را یکسره کند و ما را از کابوس قالیباف برهاند.
هفتۀ دولت هم آمد، به دفتر رفتیم، اصلا حال و حوصلۀ کار نداشتیم، محمود واعظی آمد، گردوهای تعارفی همدان را آورد، یکی یکی با دسته هَونگ شکست و ما با پنیر لیقوان و نان سنگک خوردیم.
ما مشغول بودیم که اسحاق هم آمد تا به ما گزارش کار بدهد، گفتیم اسحاق چه خبر؟ گفت: هیچ خبری نیست، دریغ از یک طرح قیچی نخورده، همه را موقع انتخابات از هول قالیباف قیچی زدیم رفت، الان ته انباری هم هیچی نمانده است.
شب شد، دوباره تا چشممان گرم شد، دیدیم قالیباف لباس معمارها را پوشیده و دست صالحی ماله داد و عراقچی بتن میدهد دستش و درب دفتر ما را سیمان میکند، گفتیم چه خبر است؟ قالیباف گفت: داریم به تعهداتمان در برجام عمل میکنیم، پریشان از خواب بیدار شدیم.
دوباره آمدیم بخوابیم، دیدیم یک هیولا به ایران حمله کرده و دارد ایران را مثل یک ویفر موزی میخورد، پرسیدیم این دیگر چه هیولایی است؟ گفتند تورم است، بعد دیدیم قالیباف یک پوزهبند به این هیولا زده و آن را مهار کرده است.
یک بار ظهر یک چرتی زدیم، باز خواب دیدیم یک شبحی که دستانش فلج است و یک پایش قطع شده به دنبال ما راه افتاده، گفتیم این دیگر چیست؟ گفتند اقتصاد مقاومتی است، باز قالیباف آمد زیر بغل شبح را گرفت، به او آب و نان داد و زخمهایش را پانسمان کرد، هراسان بیدار شدیم و دیگر نخوابیدیم.
به حاج خانم گفتیم، با جاریشان، خانم فریدون پیش یک دعانویس رفتند، دعانویس گفت که ما را طلسم کردند و تنها راه باز کردن طلسم محبت به قالیباف است.
یک وزارتخانهمان خالیست، میخواهیم پیشنهاد کنیم قالیباف بیاید وزیر شود، شاید این کابوسها علاج شود.
ما توی ذهنمان داشتیم فکر میکردیم که اسحاق فکرمان را خواند و توی تلگرام به ما پیام داد: راسته که قالیباف برگشته؟
حسن روحانی/ ۷ شهریور ۹۶/ توی ایوان
واقعا که …………………………………………………………. فقط سکوت