- جمعه, 18 اکتبر 2019
- خبرنگار
- بدون دیدگاه
- اجتماعی , اخبار پیشخوان
- 88527
غالبا میگویند که عامل بیگانگی جامعه قرن بیستویکم با بچه داشتن، شوق زنان به استقلال بیشتر است. گاهی نیز اوجگیری، روحیه ضد زادوولد را به نفوذ فمینیسم گره میزنند؛ ولی عوامل قدرتمندتر دیگری هم در کارند.
به گزارش ” انارما “؛ محمد معماریان؛ فرق است بین کسی که تصمیم میگیرد بچه نیاورد و کسی که این دیدگاه را میپذیرد که مادری و بچه به دنیا آوردن ذاتا ایراد دارد. آدمها همیشه درباره بچهدار شدن و تعداد بچههایشان تصمیم میگرفتهاند.
ایــنجور مــسائل تصمیمهایی شخصی بودهاست؛ نه بیانیهای درباره اهمیت و معنای اخلاقی آوردن بچههای جدید به دنیا. ولی امروزه قشر مهمی از جامعه، تصمیمشان برای بچهدار نشدن را مثل یک نظر سیاسی قاببندی و ارائه میکنند. حالا نوعی ایدئولوژی انسانگریز به وجود آمده است که خصومت با آنهایی را که تصمیم میگیرند بچه بیاورند ترویج میدهد و در کنارش میل روزافزونی وجود دارد که تصویری منفی از مادر ترسیم شود.
ایدئولوژی ضد زادوولد به دو شیوه ترویج میشود. این دو شیوه از هم متمایز اما اغلب به هم مربوطاند. اول آنکه ادعا میشود فرزندآوری و فرزندپروری اساسا تجربههایی منفیاند که باید به کسی که میخواهد دست به آن بزند، هشدار سلامت داد. دوم آنکه استدلال میشود بچه داشتن، غیرمسئولانه است؛ چون بچههای جدید تهدیدی علیه محیطزیست هستند و گویا این ایدئولوژی، اثرگذار هم شده است: ارقام جدید نگرانکنندهای که دفتر آمار ملی انگلستان منتشر میکند نشان میدهند که نرخ زاد و ولد در انگلستان و ولز به کمترین مقدار خود از سال ۱۹۳۸ تا امروز رسیده است.
در سال ۲۰۱۸، به ازای هر هزار نفر ۱۱.۱ نوزاد زنده به دنیا آمدهاند که رکورد پایینترین نرخ را زده است. یکی از راههایی که امروزه برای مشروعیتزدایی از جایگاه اخلاقی مادری به کار میرود، ایدهای است که میگوید انتظار جامعه از زنان برای اینکه بچه داشته باشند، یکجور تحمیل غیرطبیعی و اجبارآور است. این روایت آنچه را گاهی «ناچاری مادرانه» مینامند، زیر سوال میبرد و اعلام میکند که مادری برای زنان نقشی طبیعی نیست. روایت ضد زادوولد میخواهد مادری را همچون تلهای نامطلوب و ناخوشایند ترسیم کند.
در سالهای اخیر، مفسران فراوانی بودهاند که با توسل به عبارت «تأسف مادرانه» روی این ایده دست گذاشتهاند که بسیاری از مادران وانمود میکنند از زندگیشان راضیاند؛ اما در خفا تاسف میخورند که بچهدار شدهاند. بهنجارسازی «تأسف مادرانه» به یک روند گستردهتر گره خورده است که تولد و بزرگ کردن بچهها را نوعی زحمت شاق میداندو بهتر است از آن اجتناب شود. یعنی اصل این ایده که بزرگسالان مسئولیت نسلهای جوانتر را بر عهده بگیرند یک عرف تاریخمصرفگذشته به حساب میآید که با سبک زندگی افراد سرشلوغ و موفق تعارض دارد.
انصراف از والد شدن، میلی است که تقصیرش غالبا به گردن دشواریهای مالی میافتد. در اسپانیا و ایتالیا میگویند پدیدهای که اصطلاحا به آن «سندرم گهواره خالی» میگویند، بهخاطر تعهدات مالی و زمانیای است که بچهدارشدن به دنبال میآورد. ولی این تبیین چندان موجه نیست؛ چون در بسیاری از نقاط دنیا، بیگانگی امروزی با زاد و ولد در میان اقشار مرفه نیز به اندازه افراد کمتر بهرهمند جدی است. در کره جنوبی هم که پایینترین نرخ زاد و ولد را در کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی در منطقه آسیا اقیانوسیه دارد، صدای جنبش NoMarriage# (نه به ازدواج) بسیار بلند است.
یک شبکه جدید به اسم ایامآیاف («نخبگان بیتاهل، من دارم جلو میروم»۸) بازتابی از همین حسوحال است. جای تعجب ندارد که پیشبینی میشود امسال تعداد فوتشدگان در کره جنوبی بیشتر از تعداد متولدین باشد.در چین، زوجهایی را که تصمیم میگیرند بچهدار نشوند غالبا دینک مینامند: «دو درآمد، بیبچه»۹. گزارش شده است تعداد زوجهایی که اعتقاد دارند بچهها سبک زندگیشان را محدود میکنند و بس، در چین رو به افزایش است. واژه بیخیال مترادف این دورنمای بیبچه شده است.در طول تاریخ، از زنان انتظار داشتهاند که وقتی پا به بزرگسالی گذاشتند، مادری را بپذیرند و بچه به دنیا بیاورند. این انتظار هنوز رایج است. ولی هماکنون نگاه منفی به مادری نیز به مصاف آمده است که میگوید بچهدار شدن، بلندپروازیهای زن را عقیم میگذارد و کیفیت زندگیاش را میکاهد.
غالبا میگویند که عامل بیگانگی جامعه قرن بیستویکم با بچه داشتن، شوق زنان به استقلال بیشتر است. گاهی نیز اوجگیری، روحیه ضد زادوولد را به نفوذ فمینیسم گره میزنند؛ ولی عوامل قدرتمندتر دیگری هم در کارند.یک اتفاق مهم آن است که نگاه به جنبههای فراوانی از وجود بشر از دریچه بیماری رایج شده است. خصوصا نوعی از اجتماعیشدن بر جوانها اعمال میشود که آنها را تشویق میکند مسائل و مشکلات وجود (درد، سرخوردگی، فشار، اضطراب) را از دریچه روانشناسی ببینند. آنها به گونهای بزرگ شده و آموزش دیدهاند که از فشارها یا تجربههای چالشبرانگیز یا ناراحتکننده مصون باشند. شیوه فعلی اجتماعیشدن، بهجای آنکه ظرفیت کودکان در کسب استقلال را پرورش دهد، جوانان را تشویق میکند که نسبت به «آسیبپذیریشان هوشیار» باشند. در چنین شرایطی، توجه جوانها از شوق بزرگ شدن، بهعهدهگرفتن نقشهای بزرگسالان و پذیرفتن وظیفه و مسئولیت، به چیزهای دیگر معطوف میشود.
انتهای پیام/