به بهانه روز "ارتش"

گفت وگوی خواندنی با مادر شهید مسعود صالحی+تصاویر

انارما به مناسبت ۲۹فروردین ،سالروز ارتش جمهوری اسلامی ایران ،گفتگویی را به شرح ذیل با حاجیه خانم محی الدینی مادر شهید مسعود صالحی تنها شهید اناری پدافند نیروی هوایی ارتش انجام داده است.

 *انارما: مسعود در نیروی هوایی چگونه پذیرفته شد؟

•  مسعود تمایل زیادی برای حضور در نیروی های ارتش داشت و به همین دلیل در آزمون ورودی آن شرکت کرد و بعد از مدتی از طریق آگهی نتایج آزمون در روزنامه ای که الان اسمش را در ذهنم ندارم متوجه شد که پذیرفته ارتش شده است و حتی یادم هست در آن مقطع خیلی از آشنایان و همسایگان باورشان نمیشد که پسرم در ارتش پذیرفته شده  و وقتی نام مسعود را در بین قبول شدگان در آگهی روزنامه دیدند آن موقع باورشان شد و تبریک گفتند.

بعد از اطلاع از قبول شدن به تهران رفت و ثبتنامش را انجام داد و از آنجا مدتی به بندرعباس منتقل شد و بعد از برگشت مجدد به تهران ، به پدافند هوایی ارتش کرمان انتقال یافت.

*انارما : از ویژگی هایی اخلاقی مسعود و اگه خاطره ای در ذهنتان دارید برایمان بگویید:

• خوش خلقی ،گشاده رویی ،سخاوت و مناعت طبع از ویژگی های بارز مسعود بود که همه دوست و آشنایان ما هم به این ویژگی ها اذعان داشتند.

برای مثال از آنجا که مسعود در نیروی هوایی ارتش بود و لباس هایش همیشه رنگ آبی بود چندین بار میدیدم وقتی به خانه می آید لباس های رسمی اش به همراه خودش نمی آورد و همراهش نیست و وقتی پرسیدم لباس هایت کجاست؟ با روی خوش میگفت دوستانم گفتند لباس هایت مرتب وقشنگ است و به ما بده بپوشیم من هم لباس هایم را به آنها میدادم.

• یک خاطره ای که الان از مسعود در ذهنم است یک شب مسعود وقتی به خانه برگشت دیدم که لباس هایش خونی است نگرانش شدم و گفتم مسعود چه شده گفت تصادفی در خیابان رخ داد که مصدوم حادثه را به بیمارستان رساندم . میگفتم لباست که خونی شده از تنت دربیاور بشویم میگفت زیاد مادر جوشش را نزن این لباس ها و هرچه داریم را باید روزی بگذاریم و برویم.

*انارما: خبر شهادت مسعود چگونه بدستتان رسید؟

• در آن مقطع که جنگ ایران و عراق رخ داده بود، مسعود بعد از مرخصی چندروزه ای که به انار آمده بود ، پیش من آمد و از من خداحافظی کرد که من به جبهه میرم و بر حسب وظیفه ای که داشت به جزیره مجنون اعزام شد .

• یک روز که مسعود در جزیره مجنون حضور داشت آقای سیدعلی معزی به خانه ما آمد و متوجه شدم که دارد حرف خاصی را به حسین صالحی (برادر شهید) میگوید و ابتدا وقتی از حسین پرسیدم آقای معزی چه گفت؟ حسین گفت :چیز مهمی نیس  بابت ایثارگری رزمندگان در جبهه صحبت میکردیم ، همین را گفت خانه را ترک کرد و بعدا متوجه شدم که آقای مؤزی خبر شهادت مسعود را به حسین رسانده بود و بالاخره در جزیره مجنون  ۱۷مرداد سال ۶۳ به شهادت رسید. 

• یادم هست یکبار از جزیره مجنون در خصوص شرایط آنجا برایم نامه اینگونه نوشته بود که مادرم ما اینحا داریم آتش بازی می کنیم.

هنگام شهادت مسعود نیروی هوایی کرمان پیکر را بعد از برگزاری مراسم هفتم شهادت ، به انار انتقال داد که خیل عظیمی از مردم انار در مراسم تشییع پیکر مسعود حضور یافتند.

*انارما: نزدیکترین اعضا خانواده تان به مسعود چه کسی بود؟

• ۵فرزند دارم که مسعود فرزند دومی بود به شهادت رسید و اکنون فرزند آخریم (محمدرضا) دقیقا از لحاظ شباهت چهره و اخلاقیات مانند مسعود هست و همیشه مرا یاد مسعود می اندازد.

*انارما : از مسئولین کرمان چه کسانی به دیدار شما تاکنون آمده اند؟

• ایثارگران پدافند هوایی ارتش کرمان تا سال گذشته به ما سر میزدند و حتی یکبار هم من را هم برای یک مراسم به کرمان دعوت کردند .

*انارما: خودتان هم گویا معلم قرآن بودید؟

• بله خداروشکر میکنم که در سال های گذشته برای بچه ها کلاس قرآن برگزار میکردم آن هم کلاس هایی که به لطف خداوند ،قرآن آموزان بسیاری از ساعت ۷صبح تا ۱۱در کلاس ها شرکت داشتند.

*انارما: از بنیاد شهید رفسنجان و مسئولین شهر انار تاکنون کسی به دیدار شما آمده است؟

• از بنیاد شهید رفسنجان در سال های گذشته که آقای انصاری بود بله می آمدند اما چندسالی است که دیگر کسی نیامده و از مسئولین انار هم که (با خنده پاسخ میدهند) نه فعلا خبری نیست.البته ما از کسی توقعی نداریم که حتما از ما عیادت کنند اما هرکس هم که بیاید قدم بر چشم ما گذاشته و خوشحال میشویم.

و حرف آخر…

• مسعود و سایر شهدا زنده اند ما باید فکری به حال خودمان بکنیم… .

انتهای پیام/